لنگه کفش

تبلیغات

لنگه کفش

 لنگه کفش

پیرمردی سوار بر قطار به مسافرت می رفت
 

به علت بی توجهی یک لنگه کفش ورزشی وی از پنجره قطار بیرون افتاد
 

مسافران دیگر برای پیرمرد تاسف می خوردند
 

ولی پیرمرد بی درنگ ...

لنگه ی دیگر کفشش را هم بیرون انداخت
 

همه تعجب کردند
 

پیرمرد گفت که یک لنگه کفش نو برایم بی مصرف می شود ولی اگر کسی یک جفت کفش نو بیابد، چه قدر خوشحال

خواهد شد!
 



چگونه يك خبر بد را اطلاع دهيم

چگونه يك خبر بد را اطلاع دهيم

 

راهروی بيمارستان

 

مردي جوان در راهروي بيمارستان ايستاده، نگران و مضطرب. در انتهاي کادر،در بزرگي ديده مي شود با تابلوي "اتاق عمل".
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح – با لباس سبز رنگ – از آن خارج مي شود. مرد نفسش را در سينه حبس مي کند. دکتر به سمت او مي رود. مرد با چهره اي آشفته به او نگاه مي کند...
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کرديم تا همسرتون رو نجات بديم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون براي هميشه فلج شده. ما ناچار شديم هر دو پا رو قطع کنيم، چشم چپ رو هم تخليه کرديم... بايد تا آخر عمر ازش پرستاري کني، با لوله مخصوص بهش غذا بدي، روي تخت جابجاش کني، حمومش کني، زيرش رو تميز کني و باهاش صحبت کني... اون حتي نمي تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسيب ديده...
با شنيدن صحبت هاي دکتر به تدريج بدن مرد شل مي شود، به ديوار تکيه مي دهد. سرش گيج مي رود و چشمانش سياهي مي رود.
با ديدن اين عکس العمل، دکتر لبخندي مي زند و دستش را روي شانه مرد مي گذارد.
دکتر: هه! شوخي کردم... زنت همون اولش مُرد!!!!!!

 



امتحان فلسفه

امتحان فلسفه

يه روز يه استاد فلسفه مياد سر کلاس و به دانشجوهاش ميگه:

امروز ميخوام ازتون امتحان بگيرم ببينم درسهايي رو که تا حالا بهتون دادمو خوب ياد گرفتين يا نه...!

بعد يه صندلي مياره و ميذاره جلوي کلاس و به دانشجوها ميگه:

با توجه به مطالبي که من تا به امروز بهتون درس دادم، ثابت کنيد که اين صندلي وجود نداره؟!

دانشجوها به هم نگاه کردن و همه شروع کردن به نوشتن روي برگه...

بعد از چند لحظه يکي از دانشجوها برگه شو داد و از کلاس خارج شد...

روزي که نمره ها اعلام شده بود، بالاترين نمره رو همون دانشجو گرفته بود !

اون فقط رو برگه اش يه جمله نوشته بود:

.

.

.

.

.

.

.
 
کدوم صندلی؟

 



اگر كريستف كلمب ازدواج كرده بود

اگر کریستوف کلمب ازدواج کرده بود٬ ممکن بود هیچگاه قاره امریکا را کشف نکند٬چون بجای برنامه ریزی و تمرکز در مورد یک چنین سفر ماجراجویانه ای٬ باید وقتش را به جواب دادن به همسرش٬ در مورد سوالات زير می گذراند:

  - کجا داری میری؟

  - با کی داری می ری؟

  - واسه چی می ری؟

  - چطوری می ری؟

  - کشف؟

  -برای کشف چی می ری؟

  - چرا فقط تو می ری؟

  - تا تو برگردی من چیکار کنم؟!

  - می تونم منم باهات بیام؟!
 

-راستشو بگو توی کشتی زن هم دارین؟

  - بده لیستو ببینم!

  - حالا کِی برمی گردی؟

  - واسم چی میاری؟

  - تو عمداً این برنامه رو بدون من ریختی٬ اینطور نیست؟!

  - جواب منو بده؟

  - منظورت از این نقشه چیه؟

  - نکنه می خوای با کسی در بری؟

  - چطور ازت خبر داشته باشم؟

  - چه می دونم تا اونجا چه غلطی می کنی؟

  - راستی گفتی توی کشتی زن هم دارین؟!

  - من اصلا نمی فهمم این کشف درباره چیه؟

  - مگه غیر از تو آدم پیدا نمی شه؟

  - تو همیشه اینجوری رفتار می کنی!

  - خودتو واسه خود شیرینی می ندازی جلو؟!

  - من هنوز نمی فهمم٬ مگه چیز دیگه ایی هم برای کشف کردن مونده!

  -چرا قلب شکسته ی منو کشف نمی کنی؟

  - اصلا من می خوام باهات بیام!

  - فقط باید یه ماه صبر کنی تا مامانم اینا از مسافرت بیان!

  - واسه چی؟؟ خوب دوست دارم اونا هم باهامون بیان!

  - آخه مامانم اینا تا حالا جایی رو کشف نکردن!

  - خفه خون بگیر!!!! تو به عنوان داماد وظیفته!

  - راستی گفتی تو کشتی زن هم دارین؟

 



آرزوهامون

جادوگری که روی درخت انجیر زندگی میکند

به لستر گفت: یه آرزو کن تا برآورده کنم
لستر هم با زرنگی آرزو کرد
دو تا آرزوی دیگر هم داشته باشد
بعد با هر کدام از این سه آرزو
سه آرزوی دیگر آرزو کرد
آرزوهایش شد نه آرزو با سه آرزوی قبلی
بعد با هر کدام از این دوازده آرزو
سه آرزوی دیگر خواست
که تعداد آرزوهایش رسید به ۴۶ یا ۵۲ یا...
به هر حال از هر آرزویش استفاده کرد
برای خواستن یه آرزوی دیگر
تا وقتی که تعداد آرزوهایش رسید به...
۵ میلیارد و هفت میلیون و ۱۸ هزار و ۳۴ آرزو
بعد آرزو هایش را پهن کرد روی زمین و شروع کرد به کف زدن و رقصیدن
جست و خیز کردن و آواز خواندن و...

 

بقیه داستان در ادامه... 



10 قدم برای جذب انسان ها ، ایده ها و فرصت های عالی

10 قدم برای جذب انسان ها ، ایده ها و فرصت های عالی

 

1) حقیقت را بگویید 
منظور این نیست که فقط دروغ نگویید . گفتن حقیقت حد مشخصی دارد ، که با در نظر گرفتن آن هم خودتان احساس آزادی و راحتی خواهید کرد و هم دیگران به سمت تان جلب می شوند . باید سعی کنید حقیقت را از موضع عشق بگویید ، نه از موضع قدرت یا ترس . 

2) خودتان باشید 
منطقی باشید . خودتان را به همان صورت که هستید قبول کنید . اگر ما این چیزی هستیم که اکنون هستیم ، فقط به خاطر انتخاب هایی بوده که در زندگی مان کرده ایم . قبول کردن این مسئله این قدرت را به ما می دهد تا بتوانیم باز انتخاب کنیم . اگر خود را آنطور که واقعاً هستید به دیگران نشان دهید ، ممکن است نتوانید بعضی ها را به سمت خود جذب کنید ، اما مطمئن باشید که آنها را هم تحت تاثیر قرار می دهید.

 

 

مشاهده بقیه نکات در ادامه مطلب...




 



هنر گفتگوی کوتاه برای ایجاد ارتباط موثر

هنر گفتگوی کوتاه برای ایجاد ارتباط موثر

 

ارتباط با هنر گفتگو کردن آغاز می شود. انجام یک گفتگوی ساده کار سختی نیست اما اگر بخواهید به طریقی جالب

شخصیت و شوخ طبعی خود را نشان دهید نیاز به مهارتی دارد که به نظر می رسد فقط از عهده بعضی ها برمی آید.

 

 

 

برای مشاهده  مهارت ها و یادگیری آنها به ادامه مطلب مراجعه کنید



 



ان ال پي در باره موفقيت چه میگوید؟

ان ال پي در باره موفقيت چه میگوید؟

در روش ان ال پي ما با عنصر آشنا ميشويم كه شناخت اين سه عنصر سرعتي اعجاب

 آور به موفقيت ما ميدهد، اين سه عنصر عبارتند از:

 

 

 

 

بقیه مطلب در ادامه...


 



چگونه سخن بگوییم؟

سخن گفتن، کلید ارتباط با دیگران است . با مردم چگونه «رابطه کلامی » بر قرار کنیم؟ آغاز سخنان چگونه باشد که جذاب باشد؟ لحن گفتار، چه تاثیری بر مخاطب ما می گذارد؟ کلام، در چه صورت بر دل ها می نشیند و مقبول طبع قرار می گیرد؟ اصلا درباره چه چیز هایی باید سخن گفت و از چه گفتاری و چگونه گفتاری باید پرهیز کرد؟ چه روشی بر محبت و محبوبیت می افزاید و چه شیوه ای ایجاد تنفر می کند؟

اینها همه، سؤال هایی است که به «ادب و آداب گفتار» مربوط می شود و شیوه های کامیابی در کلام را باید آموخت، تا از طریق رابطه گفتاری، هم دانسته ها و خواسته های خویش را بهتر بیان کرد، هم بر دیگران تاثیر مثبت گذاشت و هم کلام را پل ارتباطی با دیگران ساخت.

 

 

 

برای مشاهده بقیه مطلب به ادامه...
 



چهار قانون شادکامی و موفقیت

 در اینجا چهار قانون مهم شادکامی و موفقیت بیان گردیده است. توصیه ما به شما این است که در طول ماه، هر هفته یکی از قانون ها را به کار ببرید و بعد از این، هر روز از این قانون ها استفاده کنید و آنها را در زندگی تان به کار ببرید. 

قانون اول: نعمت هایت را بشمار
نعمت هایی را که در زندگی داری، بشمار. چرا فقط توجهت را بر روی نداشته هایت متمرکز می کنی و فکرهایت را درهم می ریزی؟ این اولین قانون است. از هم اکنون کاغذ و قلمی بردار و تمام داشته هایت را که خدای مهربان، تقدیمت کرده است، بنویس و به خاطر آنها، خدا را شاکر باش، نعمت شنیدن، صحبت کردن، دیدن و هر چیزی را که داری. تو چیزهای زیادی داری. نعمت های تو از ظرفیتت بیشتر است و تو هرگز به آنها فکر نمی کنی و از آ ها بهره نمی بری. خداوند، این نعمت ها را که با سخاوت به تو اهدا کرده، در نظرت خیلی عادی و معمولی جلوه کرده است. 

حتی اکنون، تو از نعمت هایی که می توانند به تو سربلندی و افتخار ببخشند، برخورداری. این ها گنجینه هایی هستند که مانند ابزاری برای ساخت، می توانند آینده بهتر تو را پی ریزی کنند. از امروز شروع کن، ضعف هایی که شکست تو را فراهم می آورند، فقط در فکر تو زندگی می کنند. 

فهرست نعمت هایت را دوباره مرور کن، دارایی هایت را حساب کن. تو خیلی از چیزها را داری که دیگران از آن محروم اند. روی این قانون، خوب فکرکن. 

 

بقیه مطلب در ادامه...


 



طنز

یه خانومی گربه ای داشت که هووی شوهرش شده بود. آقاهه برای اینکه از شر گربه راحت بشه ، یه روز گربه رو میزنه زیر بغلش و 4 تا خیابون اونطرف تر ولش میکنه.
وقتی میرسه خونه میبینه گربه هه از اون زودتر رسیده خونه!!! این کارو چند بار تکرار میکنه اما نتیجه ای نمیگیره...
یک روز گربه رو...

 

 

 


 

 

مشاهده بقیه داستان در ادامه مطلب... 



.